من و تو

روزمره گی های من

1393/2/20 11:28
نویسنده : رها
344 بازدید
اشتراک گذاری

کوچولویه خوشگلم 
دیروز بعد از مدت ها یکم نفس کشیدم 

پنجشنبه بعد از کلی غر زدن به سیام که ازش میخواستم بیاد خونه و کمکم کنه و میگفت که وقت نداره و کارام و نگه دارم واسه بعد از روز پدر 
هی من غر زدم و هی سیام گفت که نمیشه و به ... بگو بیاد و به اون بگو بیاد 
منم که عمرا از کسی کمک نمیخوام واسه این جور چیزا 
لج کردم و رفتم خونه و آستینا و دادم بالا و خودم شروع کردم به مرتب کردن 
فرش و جمع کردم و اون مبلای سنگین و ازون ور هول دادم اون ور و هی هول دادم اینور تا یه جا واسشون پیدا کنم 
رو سرامیکا چسب چسبیده بود و با کلی زحمت با کارتک همه رو تمیز کردم و میز و تی وی و همه رو خودم جابه جا کردم 
بعدشم رفتم تو اتاق و موکتو باز کردم و یهو دیدم بینه موکت و تخت گم شدم 
یه لگد به موکت زدم و جیغم رفت هوا و نشستم یکم غر زدم و فکر کردم که چه جوری من این و سایز اتاق کنم 
همونجوری که باز کرده بودم هولش دادم سمت پذیرایی و تا بخوام از راهرو ردش کنم همه جای بدنم و موکت زخم کرد
به هر حال بردمش تو پذیرایی و یه متر برداشتم و آروم آروم بریدمش 
بعدشم موقعی که میخواستم موکت و بفرستم زیر تخت هی با یه دست دوره تخت و میبردم بالا و با یه دست موکت و سر میدادم زیر تخت و هی میپریدم رو موکت که بره زیر تخت 
خداییش مردم تا اون موکت بره سر جاش 
بعدشم وسایلارو جابه جا کردم و افتادم رو تخت 

سیامک اومد و کلی دعوام کرد که چرا تنهایی اون کار  کردم و صبر نکردم و این چیزا 
اما خودم از کارم راضی بودم 

از اینکه بخوام هی یه حرف و چند بار تکرار کنم و کاری از کسی بخوام بدم میاد 
از اینکه فک کنم قراره نه بشنوم ناراحت میشم 
ترجیح میدم کارام و خودم انجام بدم و به کسی نگم 
راستش مریم و مژده که شنیدن خودم تنهایی اینکارو کردم دعوام کردن و بهم گفتن که اینجوری سیام بد عادت میشه 
اما به نظر من سیامک اصلا همچین آدمی نیست که بخواد بد عادت کنه و اتفاقا بر عکس آرام
با اینکه کمرم درد گرفت اما اعصابم آروم بود 
کلی حال کردم وقتی دیدم نتیجه کارم و 
شب یه مسکن خوردم و راحت خوابیدم 
فزداش صبونه و با سیام خوردیم و یکم حرف زدیم و رفت سر کار 
منم کیک پختم و رفتم خونه افسانه و یکم با آرتینا بازی کردم و نازش دادم و آخرشم خونه مادر شوهری رفتم و 
شب با برادر شوهری و خواهر شوهری رفتیم پارک باغمیشه و وسطی بازی کردیم و کلی حال کردم 
واقعا چه قد به یه بدو بدو و عرق ریختن و شادی نیاز داشتم 
امروزم حالم خوبه خوبه 
فک کنم یکم باید برنامه های ورزشیم و بیشتر کنم 
تفریحم کمه و باعث میشه روحیم پایین بیاد 
آهان این و میخواستم بگم 
مژده و مریم تصمیم گرفتن بچه دوم بیارن 
فک کنم با این اوضاعی که میبینم تو دیر تر از همه بیای 
اما بازم اشکالی نداره 
اگه من رهاااااااام تو رو میارم تو دلم 

 

پسندها (4)

نظرات (13)

sodabeh
20 اردیبهشت 93 13:34
سلام عزيزم خوبي رهاي جونم مثل هميشه خاموش بودم ميخونمت گفتم تازه سرم خلوت شده ميام بهت سر بزنم خانومي الهي من قربونت برم چرا انقدر لجبازي ميكني خانومي راستي اينكارو نكن كه تنهايي انجام ميدي كه واست خوب نيست عزيزم به كسي بگو بياد كمكت كنه عزيزم تنهايي رو انجام نده بخاطر خودت ميگم ايشالله هرچي زودتر مامان ميشي
رها
پاسخ
عزیزم به کی بگم بیاد کمکم کنه همه الان در گیر زندگیه خودشونن کسی نمیاد کمک کنه که
مامان آیسو وآیسا
20 اردیبهشت 93 20:00
وای رها عین خودمی منم از این کارها زیاد میکنم میبینم تا منتظر بشم همسری بیاد کمک من کلی کار انجام دادم پس خودم کارهامو میکنم ومنت کسی رو هم نمیکشم راستی نکنی از این کارها دیگه بد عادت میشن ا ها اقایون تموم برا رها مهربووون
رها
پاسخ
آره همه این و میگن منم دیگه ازین کارا نمیکنم نمیخوام بد عادت شه حالا این یه بارم چون دیگه اعصاب مصابم به هم ریخته بود کلی کار کردم واگر نه خداییش کار منه تنها نبود
صابر نتاج
20 اردیبهشت 93 20:56
آموخته ام که خداعشق است وعشق تنهاخداست آموخته ام که وقتی ناامید می شوم خدابا تمام عظمتش عاشقانه انتظارمی کشد دوباره به رحمت او امیدوارشوم آموخته ام اگرتاکنون به آنچه خواستم نرسیدم خدابرایم بهترش رادرنظرگرفته آموخته ام که زندگی دشواراست ولی من ازاوسخت ترم پس فرصت نشستن و بی تلاشی نیست آغاز دوباره خواهم کرد بدست آوردن هرآنچه از دنیا باید سهم من باشد سلام وبلاگ زیبایی داری منتظر نگاهت هستم....
رها
پاسخ
مامان آنيسا
20 اردیبهشت 93 21:04
رها منم مثل تو کارای خونه رو خودم انجام میدادم مخصوصا وسایل بزرگ رو از این ور به اون ور میکشیدم الان هم از کمر درد بعضی وقتها اصلا نمیتونم از جام بلند شم اگه یه جا زیاد بشینم کمر درد میگیرم از الان این کارارو نکن آفرین خواهر خوبم مواظب خودت باش
رها
پاسخ
نه دیگه هیچ وقت همچین کاری نمیکنـــــــــــم دیگه منتظر خودش میشم تو ام مواظب خودت باش دوست خوبم
مــن و آوا قــلــمــبــه
21 اردیبهشت 93 7:27
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﻤﯿـــــــــﺮﻡ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫـــــــﺪ ﺍُﻓﺘﺎﺩ .. ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃِـــــــــﺮﻡ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻣﯿﺷــــــــﻮد ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒـــــــــﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺷـــــــــﻮﺩ ﻧﻪ ﺗـــــــــﻪِ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺴﺘـــــــــﻪ ﻣﯿﺸـــــــــﻮﺩ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾـــــــــﻢ،ﺧﻄّﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮِﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸـــــــــﻮﺩ .. ﺗﻨـــــــــﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳِﭙﯿﺪ ﻣﯿﺸـــــــــﻮﺩ، ﺍﻗﻮﺍﻣﻤ ﭼﻨـــــــــﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﺸـــــــــﻮﻧﺪ، ﻋﺸﻘـــﻢ ﺑﻌـــــــــﺪ ﺍﺯ ﻣُﺪّﺗﯽ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾـــــــــﺶ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵِ زنی دیگر ﻣﺭﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺒــــــــﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌـــــــــﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﻣﻮﻗــــــــﻊِ ﺧﻮﺭﺩَﻥِ ﻏﺬﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻨﺪﻫﺎﯾِﺸـــــــــﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺷـــــــــﻮﺩ .. ﻭ ﻣﻦ ﺗﻨـــــــــﻬﺎ ﮔﻮﺭﮐﻨﯽ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯿﮑﻨـــــــــﻢ ﻭ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾـــــــــد
رها
پاسخ
عزیزم ناراحتی ؟ چی شده ؟
مــن و آوا قــلــمــبــه
21 اردیبهشت 93 13:40
واي خواهر به نظر من كارت نميگم خوب بوده ها اما خوب شده انجام دادي اخه من انقدهههههه بدم مياد كارم اون لحظه اي كه ميخوام انجام نشه كه نگو و نپرس
رها
پاسخ
دقیقا منم همینطورم کلا یه پا مرد شدیم دیگه واسه خودمون
ღمــــامــــان یــهــ پســـر✿ــــرک شیــطو نـــღ
22 اردیبهشت 93 12:51
میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت اسد الله الغالب ، علی بن ابیطالب (ع) مبارک باد
رها
پاسخ
مامان سویل و آراز
24 اردیبهشت 93 16:45
اگر نباشی پدر دلم که هیچ دنیا هم تنگ می شود… روز پدر و ولادت حضرت علی مبارک رمزتو عوض کردی؟ به منم رمز لطفا
رها
پاسخ
عوض نکردم رمز و عزیزم این یکیا فرق میکنه
سهیلا مامان آیسا
28 اردیبهشت 93 10:36
درکت می کنم ،می دونم خیلی حال میده من اصلا دوست ندارم همسری تو کار خونه ودکوراسیون کمک کنه ولی اون برعکس من همیشه کل خونه رو زیرو رو می کنم غروب که همسری میاد کلی سورپرایز می شه وتشویقم می کنه ومنم میرم تو افق محو میشم
رها
پاسخ
این و کاملا موافقم باهات فقط سختیش خیلی سخته و کلی ضرر داره واسمون
سهیلا مامان آیسا
28 اردیبهشت 93 14:05
رها جون من رمز می خوااااااااااام
رها
پاسخ
مامان فرنيا
29 اردیبهشت 93 9:08
سلام نه عزيزم فراموشت نكردم خيلي سركار مشغولم يك هفته اي هم كه سرگرم بيماري دختري بودم انشالله هميشه شاد باشي
رها
پاسخ
ای جونم ایشا... که حالش زودی خوب بشه مواظب دخترمون باش ببوسش
مامان فرنيا
29 اردیبهشت 93 9:10
بهت پيشنهاد ميكنم از اينكارها نكني اخه من هم مثل خودت بودم انجام دادم الان كه از يك خانه به خانه ديگه ميريم همسري ميگه ميدونم تا بيام همه چيز سرجاش است اما خودت را زياد خسته نكن
رها
پاسخ
خیلی جالبه که همه مردا مثله همن اما من دیگه به خودم قول دادم ازین کارا نکنم
مامان ati
30 اردیبهشت 93 8:11
سلام گلم خوبی خوشی با زحمتای من ببخش خیلی اذیتت کردم واقعا ازت ممنونم عزیزم دستت درد نکنه بابات کادوت برای همسری همه پستاتو خوندم دلم برات تنگ شده بود به منم سر بزن من قاچاقی میام نت خودت که میدونی بعدا میگم چطوری
رها
پاسخ
نه بابا کاری نکردم که ببخش اگه دیر شد بازم ولی واقعا از دسته تو چه جوری اومدی نت بازم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و تو می باشد