تقصیره خودشه
تازه گیا دارم احساس میکنم عاشق شدم
احساس میکنم نمیتونم بدونه اون زندگی کنم
احساس میکنم هر چی که زمان میگذره وابستگیم زیاد میشه
دیگه حتی خوابیدنم - غذا خوردنم - همه کارام و دلم میخواد با اون انجام بدم
خیلی بده این حس
احساس حسادت - احساس بهونه گیر شدن - احساس اینکه میخوام فقط و فقط واسه خودم باشه
واقعا اذیتم میکنه
هر چی زمان میگذره - هر چی میخوام یکم بهتر شم
هر کار میکنم که بدونه اون بخوابم
بدونه اون یه غذا سفارش بدم واسه خودم و راحت غذام و بخورم
بدونه اون ...
اصلا نمیشه
آخ که چه قدر بده این حس
وقتی یکم بیشتر فکر میکنم میبینم تقصیر خودشه
تقصیر خودشه که من انقدر دوسش دارم
وقتی مقایسه اش میکنم با دیگران - وقتی باهام حرف میزنه - وقتی اشتباهاتش و قبول میکنه
وقتی راجع به اشتباهات من حرف میزنه و میخواد حلشون کنه
وقتی یک هفته و بدون هیچ دغدغه ای با هم میگذرونیم
وقتی یواشکی میبینم که داره به دوستاش میگه که از زندگیش راضیه
همش تقصیر خودشه
تقصیر خودشه اگه من بهونه میگیرم و میخوام که کامل واسه من باشه
تقصیر خودشه که نمیتونم تحمل کنم وقتش و با تی وی و نت و موبایل بگذرونه
تقصیر خودشه که وقتی موبایلش و یه دفعه جواب نمیده قاطی میکنم
دلم همیشه ترس داره - ترسه از دست دادنش و ترس نبودنش و ترس اینکه یه روزی یه اتفاقی بیافته و ...
چه قدر واقعا سخته دوست داشتن
دلم خیلی گرفته از خودم