امروز من
امروز دلم خیلی گرفته
انقدر که به بهونه ای بنده تا ریز ریز اشک بریزه
این روزها دلم اصرار دارد
فریاد بزند
اما . . .
من جلوي دهانش را می گیرم
وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد !!!
این روزها من . . .
خداي سکوت شده ام
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا
خط خطی نشود . . .!)
کاش یکی بود مثله من - غمش رنگ خودم _ من میگفتم و اون
آخرشم : یه درکت میکنم عزیزم و منم مثله خودتم _ تحویلم میداد و من آروم میشدم از اینکه یکی واقعا میدونه من چی میگم
الان من دلم حرف زدن میخواد و برعکس همیشه که سیامک بود اینبار - اونم هزار برابر بدتر از منه
نه من میتونم حرفی بزنم و نه اون
فقط همدیگه رو نگاه میکنیم و مجبوریم تو دلمون اشک بریزیم و بلند بگیم : اینم میگذره عزیزم - مهم نیست - چیزی نشده که
ولی آخه خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
یعنی من و اون تا آخر میتونیم همینجوری صبر کنیم
یعنی تو اینکار و به خاطر معمله ای که من باهات کردم کردی
باشه - بازم صبر میکنم و شکر گذارم به داده ها و نداده هات و گرفته هات
فقط تو صبر و تحملمون و زیاد کن