من و تو

قصه های مادر شوهری

1394/5/24 17:58
نویسنده : رها
849 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه طبق معمول از خواب بیدار شدیم و صبحونه خوردیم و سیام زنگ زد خونه مامانش که دید بابک اونجاست و بعد از کلی تعجب پشت گوشی تلفن فهمیدم که مادر شوهری شبش حالش بد شده و با بابک رفتن بیمارستان و عکس و اینور و اونور و فهمیدن که طفل معصوم سنگ کلیه داره

زودی حاظر شدیم و همه رفتیم اونجا

 

طفلی تو اتاق خواب بود و صداشم در نمیومد و مظلوم مظلوم فقط ناله میکرد

ولی از اون ورم بابااااااااااااهیپنوتیزم پدر ما رو دراورد

یعنی کافی بود اب بگیریم دستمون و ببریم تو اتاق مامان

ازون ور صدا میکرد

رهااا ____  حسود منم اب میخوام

ناهار بردیم _____ رها   ______ نون میخوام

سیام ___ من و بلند کن ببر توالت

سیام _____ اون پتو و به من بده

تا جایی که میوه بابا و دادم و بعد از سیر شدنش گفتم میوه های مادر شوهری و که دندونش و نذاشته بود خورد کنم و بدم کوچیک کوچیک بخوره که دیدم میگه

رها حسود به منم شلیل بده با چاقو خورد کن - خورد خورد خندونک

یعنی هم خندم میومد هم حرصم میومد که اخه به مریضم ادم حسودی میکنه ؟؟؟؟؟؟؟

هیچی دیگه دیروز مامان طفلک انقد خستمون نکرد که بابا خستمون کرد

شبم همه رفتن خونه هاشون و ما قرار شد بمونیم خونه مامانینا که اگه یهو دردش گرفت ببریمش بیمارستان

جای مامان و خودم و سیام و تو پذیرایی انداختم که سه تایی با هم بخوابیم و به بابا هم گفتم بره رو تختش و بخوابه 

طفلک مامان از درد اروم ناله میکرد که مارو بیدار نکنه - اروم میرفت توالت که بیدار نشیم

ولی عوضش بابا

چشمتون روز بد نبینه دیدم داد میزنه حوریه ههههههههههههه

من و سیام مثل جن زده ها بدو بدو رفتیم که چی شده - دیدیم میگه من و ببرین توالت

حالا بگذریم که سیام گفت با حوریه چی کار داری و ما اینجا هستیم و این چیزا

تا صبح نزدیکه ده بار اغراق نکرده باشم سیام و بیدار کرد و منم که از بیخوابی دیگه داشتم میمردم

یه بارم حتی صدا کردنی من زودی رفتم که سیام بخوابه و دیدم همچین چسبیده رو زمین و بلند نمیشه که بازم مجبور شدم سیام و صدا کنم ((( قابل توضیحه که بابا خودش میتونه بره توالت و کاراش و بکنه  )))

 

به هر حال سیام صبح رفت سر کار و من یهو دیدم بابا تنهایی خودش داره میره توالت عصبانی

من و میگی --- چاقو میزدی خونم در نمیومد

منم از حرصم برگشتنی جای بابارو برداشتم و بردم تو اتاقش و گفتم بابا رو تخت بخواب که خودت راحت بلند شی - مامانم صدا نکن که گناه داره - هر چی هم خواستی خودت بردار که من میرم سر کار مامان اذیت نشه

 

یعنی اوضاعی بوداااا

موندم اخه یه ادم چند بار در ساعت میره توالت که بابا دیشب اینهمه ما رو بیدار کرد

 

هیچی دیگه

اینم از قضیه پدر شوهری من بود که قراره چند روز برای مراقبت از مامان و صد البته بابا پیششون باشیم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و تو می باشد