من و تو

امروز من

امروز دلم خیلی گرفته انقدر که به بهونه ای بنده تا ریز ریز اشک بریزه این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند اما . . . من جلوي دهانش را می گیرم وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد !!! این روزها من . . . خداي سکوت شده ام خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود . . .!) کاش یکی بود مثله من - غمش رنگ خودم _ من میگفتم و اون آخرشم : یه درکت میکنم عزیزم و منم مثله خودتم _ تحویلم میداد و من آروم میشدم از اینکه یکی واقعا میدونه من چی میگم الان من دلم حرف زدن میخواد و برعکس همیشه که سیامک بود اینبار - اونم هزار برابر بدتر از منه نه من میتونم حرفی بزنم و نه اون فقط همدیگه رو نگاه میکنیم و مجبوریم تو دلمون اشک بریزیم و بل...
6 بهمن 1393

قصه

چه قدر دوست دارم قصه هایی و که آخرشون   خوب تموم میشه  آخر قصه ای و که یا با هم میمیرن  یا باهم میمونن یا با هم بچه دار میشن و صاحب چند تا نوه بعد از هزار و یک ماجرا و غم و اشک و شادی  چه قدر دوس دارم این قصه ها رو  قصه ما چی میشه آخرش  من خودم الان کجای قصه ام  هر بار که گذشته ام و مرور میکنم انگار که هنوز اول اول این قصه ام و تازه تازه میخوام شروع بشم 
18 آذر 1393

ممنونم عشقم

ما زنا همیشه حساس بودیم و هستیم  و برعکسه مردا که تک بعدی هستن ما چند بعدی و دقیقیم  دیروز یه دسته گل خوشگل و بزرگ با تقریبا صد تا گل رز سفید و قرمز واسم فرستاد حسسه این که رها ___ به خودت بیا  زندگی با همین غم ها و شادیاشه که معنی میگیره  دسته گل و بو کردم و به اینکه همسری مثله سیامک دارم به خودم بالیدم    دوست دارم بهترینم 
18 شهريور 1393

بدون عنوان

یه جایی هست .... به اونجا که برسی، دیگه " از ته دل " نمیتونی بگی : دوسِت دارم مواظب خودت باش شما عزیز دل منی هیچ احساسی اونقدر تا تَه دلت نمیره پایین که با خودش این حرفا رو بیاره بالا .. از اونجاس که،شروع می کنی به حذف، حذف ِ عــــــــــادت ها احســـــاس ها آدمــــــــــــــها بی تفاوت که میشی تنها برایِ خودت روزها را می گذرونی ! از یک جایی به بعد تو می مانی و خدایت و زمزمه ی همیشگی ات میشود : "قـــــلبم " را از نوچی ِتمامی ِ یادها شسته ام این روزها لمس دستان خــــدا زیر پوستم دردناک ترین امنــیت است ... ! عادل دانتیسم     ...
15 شهريور 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و تو می باشد