من و تو

روزمره گیه من

سلام به همه دوستای عزیزم  خیلی وقته که نیومدم و از خودم و احوالاتم اینجا ننوشتم - اما امروز دیگه این طلسم و شکوندم و اومدم تا بنویسم  این چند وقت خیلی درگیر بودیم -  پدر شوهریم خورد زمین و سرش بخیه خورد - مادر شوهریم هم بدتر از اون مریض احوال بود که ایشا.. هر دوشون سلامت باشن همیشه  خودمونم درگیر درگیریهای زندگی بودیم و هستیم و وسطا هم همش در حال گشت و گذار  باغ و کوه و دشت و جنگل بعضی از دوستای گلمم با زنگ و پیام تو وایبر و اس ام اس جویای حالم بودن و خیلی ازشون ممنون به خاطر این توجهشون  
25 تير 1393

نمیخورم - نمیام - نمیخوام

بازم اومدم با یه ماجرا از پدر شوهریم  پدر شوهر من عادت داره به همه درخواست ها جواب منفی بده و جالبش اینجاست که همه اون کارارو انجام میده    بابا حاظر شو بریم بیرون ---------- من نمیام  ( و بعد از 5 ثانیه میبینیم پاشده که بره حاضر شه ) بابا پاشو بریم آرایشگاه --------- من نمیام   ( و بعد از 5 ثانیه میبینیم پاشده که بره حاضر شه تا با ما بره  ) بابا پفک میخوری _ من نمیخورم _ واگه بهش پفک ندیم خودش بلند میشه میاد میگیره از ما  بابا سوپ میخوری _ من نمیخورم _ و وقتی واسش سوپ میکشی و میدی دستش - داره بشقاب و میگیره هااا از دستت ولی میگه من نمیخورم  البته بگم که پدر شوهریه من خیلی شیک...
24 خرداد 1393

93.03.20 قرار وبلاگی

دیروز من  بعضی روزا میشه یه لحظاتی واست به وجود بیاد که با وجود سادگیش کلی میتونه  دلت و شاد کنه  دوستای جدید و همصحبت های جدیدی که یه تنوعه خوب تو روحیه ات ایجاد میکنن راستش دیروز منم اینجوری بود  دوستای وبلاگیم و دیدم و کلی از همصحبتی با همشون لذت بردم  کوچولوهای ناز و نمکیه خوشگلشون  و  کلی انرژیه مثبت که از همه گرفتم  در کل خوب بود و جا داره از سعیده عزیز به خاطر این قرار وبلاگی تشکر کنم    ...
21 خرداد 1393

روز مره گی های من

سه روز تعطیلی و با خونواده همسری رفتیم طرفای کلیبر  کلی خوش گذشت و جای همه گی و خالی کردیم  کلی عکس گرفتیم و تو سرما یخ کردیم و کلی خوردیم و گشتیم و آخرشم یه جا رقصیدیم و انرژیمون و خالی کردیم    واقعا چه قدر نیاز دارم به فریاد زدن ، جیغ زدن ، حرکت کردن و خسته شدن از فرط شادی  آخرای گشت و گذارمون  بود و میخواستیم برگردیم تبریز که وسط راه سیام هوس نون فطیر کرد و نگه داشت تا از همون کلیبر بخره  من با این که سیره سیر بودم ولی نصف نون و خوردم و شروع کردم غر زدن که وااای من چه قد میخورم و چاق شدم و  ازین حرفا که پدر شوهریم با لحنه مخصوصه خودش گفت  نه ... کجا چاقی ... خیلی هم خوب...
18 خرداد 1393

روزمره گی ها

فدات بشم من جوجو کوچولوی خوشگلم  برسامم پاش و گچ گرفتن ، شیرینکم نتونسته تحمل کنه گچش و باز کردن  عمه فدات شه الهی    اون یکی فسقلیمونم که واکسن زدن ، ماشا... هزار ماشا... تنت همیشه سالم باشه ، ماشا... بهونه گیری نمیکنی  فدای اون چشمای درشته خوشگلت بشم من سوستوله خاله    وااااای  که چه قد اینا قشنگن ، دلم میخواست این لحظه واسه هر دوشون فدا میشدم  الهی قربونه برسامم بشم که شیطون شده ، شیرین شده ، بلا شده  زودی عصر شه برم ببینم چی شده واسه سام سامیه نااازم   
18 خرداد 1393

:(

این روزهایم پر از ناهنجاریست  پر از استرس و ترس  پر از سایه  پر از التماس  پر از خواستن ها پر از نفرت و خشم  پر از حس انتقام پر از کینه پر از خالی لاحول ولا قوة الا به ا... خدایا فقط و فقط خودت هستی که میتونی بهم آرامش بدی  من فقط از تو میخوام که دور شم از همه اینا  به من ایمان بده  به من قدرت ایستادن بده  به من سکوت بده  به من آرامش بده  خدایا  دلم داره میترکه ، انگار که قلبم و تو گلوم کاشتن ، گلوم درد میکنه  میخوام بتونم که این درد و قورت بدم  خودت هوام و داشته باش ...
10 خرداد 1393

اصرار نمیکنم واسه اومدنت

بعضی وقتا دلم میخوادت - چون فکر میکنم با اومدنت میتونی یکم شرایطم و تغییر بدی  بعضی وقتا هم دلم نمیخوادت - چون اصلا دلم نمیاد تو این شرایطم بیای و سختی بکشی    هنوز کلی کار داریم تا اومدنت - کلی باید منتت و بکشیم که بیای  کلی رااااااااااااااه  توام فعلا فک کنم جات راحته که داری ناز میکنی  شایدم فک میکنی اینطوری بهتره  منم که حرفی ندارم - هر وقت خودت دوس داشتی بیا  اصراری نمیکنم واسه اومدنت چون میدونم باید فعلا صبر داشته باشم توام تا میتونی واسه ما ناز کن که نازت خریدار داره ناز من 
8 خرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و تو می باشد