روزمره گیه من
سلام به همه دوستای عزیزم
خیلی وقته که نیومدم و از خودم و احوالاتم اینجا ننوشتم - اما امروز دیگه این طلسم و شکوندم و اومدم تا بنویسم
این چند وقت خیلی درگیر بودیم -
پدر شوهریم خورد زمین و سرش بخیه خورد - مادر شوهریم هم بدتر از اون مریض احوال بود که ایشا.. هر دوشون سلامت باشن همیشه
خودمونم درگیر درگیریهای زندگی بودیم و هستیم و وسطا هم همش در حال گشت و گذار
باغ و کوه و دشت و جنگل
بعضی از دوستای گلمم با زنگ و پیام تو وایبر و اس ام اس جویای حالم بودن و خیلی ازشون ممنون به خاطر این توجهشون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی