من و تو

نمیخورم - نمیام - نمیخوام

1393/3/24 16:01
نویسنده : رها
294 بازدید
اشتراک گذاری

بازم اومدم با یه ماجرا از پدر شوهریم 

پدر شوهر من عادت داره به همه درخواست ها جواب منفی بده و جالبش اینجاست که همه اون کارارو انجام میده 

 

بابا حاظر شو بریم بیرون ---------- من نمیام  ( و بعد از 5 ثانیه میبینیم پاشده که بره حاضر شه )

بابا پاشو بریم آرایشگاه --------- من نمیام   ( و بعد از 5 ثانیه میبینیم پاشده که بره حاضر شه تا با ما بره  )

بابا پفک میخوری _ من نمیخورم _ واگه بهش پفک ندیم خودش بلند میشه میاد میگیره از ما 

بابا سوپ میخوری _ من نمیخورم _ و وقتی واسش سوپ میکشی و میدی دستش - داره بشقاب و میگیره هااا از دستت ولی میگه من نمیخورم 

البته بگم که پدر شوهریه من خیلی شیکمو تشریف داره و به هیچی نه نمیگه با اینکه نه میگه خندونک

یعنی رو گاز غذا باشه - میگه گشنم نیست ولی میره ناخونک میزنه 

میگه خوابم نمیاد ولی میره میخوابه 

خلاصه دیگه همه ماها شناختیمش 

چند وقت پیش رفته بودیم آلاچیقای سمته هریس که من کیک درست کرده بودم و گذاشته بودمش کنار که بعد از ناهار بخوریم 

منم حالا غیر عمد کیک و گذاشته بودم کنار پدر شوهری و هی نگاهش رو کیک بود و ولی چون مشغول بودم یادم میرفت بهش کیک بدم 

چون با شناختی که ازش داشتم میدونستم که الان داره ضعف میکنه واسه کیک 

خلاصه که ... دیدم کمر پدر شوهری بد چسبیده به چوبه آلاچیق و خواستم بهش بالشت بدم که بذاره پشتش 

و 
من :   بابا  ؟؟؟؟؟؟؟؟

بابا : من نمیخورم 

من : باباااااااا ؟
بابا : نه نه من نمیخورم 

من :بابا چی و نمیخوری 

بابا :نه من نمیخورم 

من :بابا من میخوام بهت بالشت بدم بذاری پشتت خجالت

و این لحظه واقعا قیافه بانمکش دیدنی بود 

حالا اا ا بعد از بالشت میگم بابا کیک میخوری ؟ 

نه نمیخورم جشن

و من کیک و باز کردم و دادم بهش که گرفت ازم و تو یه لقمه خوردش 

 

 

پسندها (7)

نظرات (12)

سهیلا مامان آیسا
25 خرداد 93 12:10
از دست تو رها جون شیطوووووووون
رها
پاسخ
مامان فرنيا
25 خرداد 93 12:15
چه پدر شوهر باحالي داريد هميشه همه ميگفتن پدرشوهر خيلي خوبه هواي عروسش را زياد داره من هم خيلي دلم ميخواست وقتي ازداوج ميكنم پدر شوهر داشته باشم اما مادر شوهر نه ولي الان برعكسه پدر شوهر ندارم اما مادر شوهر دارم از اون مادر شوهرهااااااااااااا
رها
پاسخ
آره خدا رو شکر واقعا آدمای خوبی هستن - این یه مورد و شانس آوردم
مامان فریده
26 خرداد 93 2:38
ممنون غشقم که میای پیشمممممممم بوسسسسسسسسس
رها
پاسخ
مرسی که توام بهم سر زدی
مامان آنیسا سعیده
26 خرداد 93 12:50
وای رها پدر شوهرت خیلی باحاله
رها
پاسخ
آره خیلی ... دوست داشتنی هم هست تازه
مامان و باباي هيرادجون
26 خرداد 93 16:42
آخی ی ی ی ی چقدر شکمو و البته ماشاء الله
رها
پاسخ
آره خخخخخخخ خیلی باحاله
شيرين مامان. شادلين
27 خرداد 93 1:17
واقعا خيلي با نمكه
رها
پاسخ
مامان علی(نازی)
27 خرداد 93 17:25
سلام رها جون من با اجازه اینکتون کردم
رها
پاسخ
خوشحالم میکنی عزیزم مرسی
مامان آیسو وآیسا
2 تیر 93 12:15
رها
پاسخ
مامان عاطفه
2 تیر 93 13:46
سلام رها جوون زنگ زدم مکس نت ولی نبودی ..گوشی رو برنداشتی عزیزم میخواستم بگم فردا سه شنبه میای پارک منظریه با بچه ها قرار گذاشتیم...دلم برات تنگ شده حتما بیا اگه تو نستی خیلی خوش میگذره عزیزم آرتینای خوشمل رو هم ببوس خدا حفظش کنه الهی که روزی بیاد که نی نی تو رو بغل کنیم و با اون بیای سر قرار ...عزیزم منتظر جوابتم
رها
پاسخ
یکم دیر جوابت و دادم اینجا شما هم رفتین و اومدین خیلی دوستون دارم
(مامان سویل)
4 تیر 93 10:28
سلام رها جون. این جریان هم جالب بود کلی خندیدم
رها
پاسخ
خیلی خوبه که خندیدی
مامان آیسو وآیسا
8 تیر 93 14:36
رها
پاسخ
مامان سهند و سپهر
9 تیر 93 8:10
سلام رها جون خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟ چه خبرها ؟ دلم برات تنگ شدههههههه
رها
پاسخ
سلام دل منم واست تنگ شده سعیده جونم خیلی هم تنگ شده
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و تو می باشد