92/03/23
امروز 92.3.23
سلام عزیزم
این اولین گفتمانی که بین من و تو میخواد رد و بدل شه ، پس صبور باش و با ما زندگی کن
من و بابات بعد از کلی سختی و تجربه های سخت با هم ازدواج کردیم و 4 ماه از زندکی مشترکمون میگذره
میدونم هنوز زوده که بخوایم بهت فک کنیم ولی ... میبینی که داریم بهت فک میکنیم
تو این مدت 4 ماه با تمام سختیا و با کلی بی پولی و با دست خالی و کلی قرض و قوله یه خونه خریدیم و تا اومدن تو باید حداقل کمی از بدهیامون و سبک کنیم
من و بابایی هر دومون تا شب کار میکنیم و آخر شب با تمام خستگیا میشینیم از تو حرف میزنیم
بابایی خیلی عجوله و همش میخواد زودی تو رو ببینه ، اما من ... به نظرم هنوز زوده و باید واسه اومدن تو کلی آماده باشیم
میخوام تو وقتی بیای که حداقل یکم از لحاظ مادی تو زندگیمون به رفاه حداقل نسبی رسیده باشیم
عزیزکم - از خونه ای که خریدیم واست بگم
راستییــــتش و بخوای ، یکم خونمون دوره و هنوز اطرافش زیاد ساخته نشده ولی مطمئنم تا دو سال دیگه جزو خونه های خیلی خوب میشه
آخه درست روبرو ء خونه دارن واست پارک درس میکنن و اون ورشم یه سالن ورزش خیلی خوشگل و دارن میسازن ، واسه همین میدونم تا چند سال دیگه موقعیت خونه عالی میشه
تازه زندگی با همین سختیاشه که شیرین میشه
دیروز مامانی 2 ساعت طول کشید تا برسه خونه و تازه بعد از رسیدنم داش واسه بابایی شام درس میکرد
یه چیز دیگه هم بگم
من ازینکه خونمون دوره و ازینکه دوساعت تو راه میمونم و ازینکه صبا واسه سر کار رفتن مجبورم زود بیدار شم و از همه خسته گی های روزم اصلا ناراحت نیستم و تازه لذت هم میبرم
میدونی چرا ؟!
واسه اینکه میدونم بعد از هر سختی بالاخره به یه شیرینی میرسم و باید واسه چیزی که میخوام تلاش کنم
تلاش من هم الان تنها و تنها واسه اینه که زودتر یه امکاناتی و فراهم کنیم تا تو بیای و زندگیه خوبه من و بابایی و شیرین تر کنی
یه چیزی بگم به کسی نگیا
من فک میکنم تو دختری
اما طبق اصول خورد و خوراک تو باید پسر باشی
آخه میگن هر کی زیاد ترش دوس داشته باشه نی نیش پسر میشه
البته کلا واسه من فرقی نمیکنه چون جفتشم دوس دارم
اصلا میدونی چیه
هر چی که میخوای باشی ... باش ... فقط دلبندم سلامت و شاد باش