ولنتاین
ولنتاینت مبارک ناز من
چند روز بود درگیر خریدن یه ساعت واسه بابایی بودم
به پیمان دوست بمشترکمون گفتم عکس چند تا ساعت و واسم فرستاد و از بینه اونا چند تا رو انتخاب کردم و گفتم بره نظر سیامک و غیر مستقیم بپرسه
بالاخره یکی و انتخاب کردیم و دیشب بهش دادم
کلی ذوق کرده بود
مثله بچه ها دیدم صب ساعتش و برداشته که با خودش ببره به دوستاش پز بده
خیلی حسسه خوبی بود از اینکه ساعتش و دوست داره
تازه به جز ساعت هم دیشب بعد از شرکت رفتم با کلی زحمت _ که حالا بگذریم اسفناج و هیچ کس نداشت -
از سبزی فروشی اسفناج خریدم و بدو بدو و خونه و تمیز کردم و اسفناج و پاک کردم و شستم و خورد کردم و
یه غذای شیک و عالی درس کردم واسه بابایی __ عینه پیتزا
یه میز خوشگلم چیدم و لباس پوشیدم و منتظر شدم تا بیاد
بابایی هم وسم یه عروسک خوشگل خریده بود و خسته و کوفته از کار کلی ذوق کرده بود
راستش خیلی دوس داشتم امسال روز ولنتاین یا تولدش تو تو شکمم بودی و کادو خبر بودنه تو رو میدادم
ولی انگار قسمتت نبود
به هر حال
ایشا... از سال بعد باشی و یه کادو هم تو از ما بگیری عشقه من