یه روز خوب با دوستای نی نی وبلاگ
نی نی کوچولوی من
دیروز با چند تا از مامانای نی نی وبلاگ قرار گذاشتیم و همدیگرو دیدیم ، کلی هم حرفای مفید زدیم
دوستا همه مامان بودن و فقط من بودم که تورو نداشتم که ایشا... داشته باشم
آها ضمنا ، دیشب بعد از قرار با دوستای جدید ، بابایی اومد دنبالم و تو راه واسم کلی بلبل زبونی کرد
وقتی گفتم فقط من اونجا نی نی نداشتم کلی خندید و بهم گفت آخه تو تو اون جمع چی کار میکردی
بعدشم جات خالی من شدید هوس چلو کباب کرده بودم و واسه همین بابایی هم من و برد رستوران و با هم اونجا شام خوردیم و کلی حرف زدیم و تازه واسه ناهار امروزمم آوردم
ولی ...
بعدم رفتیم خونه مادر شوهری و بهش گفتیم میل نداریم شام بخوریم البته نمیخواستیم دروغ بگیما ، فقط من دلم نیومد که بفهمن ما خوردیم و اونام هوس کنن ، ایشا... بعدا همه با هم میریم
آها تا یادم نرفته
بابای بابا سیام کلی واسه من خرمالوگرفته که بخورم وااااااااااااااااااای من میمیرم دیگه واسه خرمالو ( البته بعد از بابایی )
_________________________________________
ضمنا
از همه دوستای جدید و خوبم بابت دیروز ممنونم
از عاطفه گل که زحمت زیلو و جمع کردن همه ما رو کشید و از همه مامانای خوشگل و خوب که اومدن و از حرفاشون کلی لذت بردیم
ممنونم از همتون
یه عالمه هم میبوسمتون