بدون عنوان
چه قدر دلم نوشتن میخواد ولی وقتی فکر میکنم هیچ چی ب ذهنم نمیرسه که بخوام بیارمش رو صفحه روزا همینطوری پشت سر هم دارن میگذرن و منم هر روز دارم غر غرو تر و سفت تر میشم حالا ک میخوام یکم بیشتر فک کنم میبینم کاش اصلا فکر نکنم ، واقعا چه نعمت بدیه فکر کردن - چه نعمت بدیه که بخوای هر لحظه به این فکر کنی که یه ثانیه بعدت چی میشه - یه روز بعدت چی میشه - یا یه سال بعدت قراره چه اتفاقی بیافته خخخخخخخخخ ولی من فک کنم تنها کسی هستم که قراره هیچ اتفاقی براش نیافته نهایت اتفاقاتی که هم شاید برام رخ بده - یه دعوا بینه من و سیامک و یه اشتی و نهایتا مرگ این و اون و ... یا یه چیزی تو خونمون میخریم و یا یه چیزی و کم میکنیم ...
نویسنده :
رها
13:12