خرابکاری 3 : تصادف
سلام به فسقلیه نیومده خودم بازم من اومدم با کلی خربکاری چند روز پیش با سیام که رانندگی تمرین میکردم به خاطر داد و بیدادا و عجول بودنای بابات کلی عصبی شدم و تهدیدش کردم که اصلا نیازی به کمک ندارم و خودم تنهایی ماشین و میرونم که بهم گفت : برو ولی اگه تصادف کردی حق نداری به من زنگ بزنی و من نمیام منم گفتم عمرا بهت زنگ بزنم و گذشت و گذشت تا اینکه شنبه که میخواستم برم بیرون سوییچ و برداشتم و رفتم سمت خیابونای شلوغ مسیر عباسی اونجا یه کوچه هست تو کبریت سازی که خیلی باریکه و کلی هم ماشین پارک میکنه داشتم همینجوری اروم آروم میرفتم که یهو یه ماشین از روبرو گرفت سمت من منم اومدم نخورم به اون از راست زدم به ...
نویسنده :
رها
9:37
روزهای من
روزهای ما
امروز 7 تیرماه سال 94 هر ماه کارم شده تا دهمین روز تاخیری پریودم چک کنم ببینم خبری هست یا نه الان 4 روز به ده روز میمونه انگار که تایم پری شده 41 روز دقیق و دقیق اعصاب خورد کن در حد لالیگا ولی مهم نیست - این دفعه قضیه فرق میکنه - باید صبر کنم تا پری تموم شه و برم سونو ---------------------- راستی دیشب خواب دیدم بابایی یه چک میلیاردی داره و با اون چک داره هی وسیله میخره منم تو خواب نگرانم که نکنه پول نشه و خریداش بمونه دستش ولی اون خیلی مطمئا هس ایشا... که همه کاراش خوب پیش بره و ما نتیجه کارشو خوب و عالی ببینیم
نویسنده :
رها
9:55
سورپرایز
چند روز پیش دوستم که تو تلاش خودرو کار میکنه بهم زنگ زد و گفت بیا اینجا سند ماشینت و امضا کن منم فک کردم شوخی میکنه که گفت خیلی هم جدی میگم بدو بدو لباس فرمم و عوض کردم و رفتم گلشهر دیدم سیام و فائزه نشستن و منتظر منن سیامک برام mvm110 خریده و قراره تا کمتر از 10 روز بهم تحویل بدن کلی ذوق مرگ شدم بابت ماشینم از اون روز کلی وسیله براش خریدم - واسه کنار صندلیش کیف گرفتم به دوستمون سفارش یه ضبط و دادم که بترکونه و ... و ... قرار شده یه استیکر کیتی هم بگیرم بچسبونم رو کاپوت ماشین - فرمون و صندلی و هم صورتی کنم که سیام سوار ماشینم نشه یکی دو هفته باید تمرین کنم تا رانندگی دستم بیاد...
نویسنده :
رها
15:23
درگیر
چه قدر تغییر کردیم نسبت به روزای اول زندگیمون الان که دارم نگاه میکنم و نوشته هام و میخونم میبینم چه قدر واقعا طندگی آدم و تغییر میده اولا حساس تر بودم و تشنه یه ثانیه عشق برای هر لحظه شادم یه هفته خوشحالی میکردم و برای هر لحظه ناراحتم یه هفته غصه داشتم ولی الان بزرگتر شدیم یادمه وقتی 15 سالم بود دوست داشتم زودتر 18 ساله شم فک میکردم همه دخترایی که 18 سالشونه یعنی خیلی بزرگ شدن و دخترای 30 ساله و هم خیلی خیلی بزرگتر میدیدم جوری که فک میکردم مثله مامانم هستن یعنی خیلی بزرگ 18 ساله شدم - 20 ساله شدم - و از 23 سالگی احساس کردم که واقعا بزرگ شدم الانم که 30 سالم شده میبینم که چه قدر زود دیر میشود 30 سالگی یعنی وارد ...
نویسنده :
رها
16:58
من و ما
سلام عزیز دلم این چند وقت همونجوری که گفته بودم حال بابا جون زیاد خوب نبود و من سعی کردم تن تن برم خونشون پریشب با مریم اونجا بودیم و هی از تو گفتیم و خندیدیم اسم انتخاب کردیم و گفتیم اگه دختر باشی میدیمت دست نیما تا بزرگت کنه و اگه پسر باشی هم نیما میگفت تو رو میبره بسکتبال من اسم شایلی و باراد و پیشنهاد دادم و نیما چون همش با آیلی درگیره میگفت نه ه ه ه شایلی هم وزنه ایلی هست و من دوست ندارم ولی من خودم از اسم شایلی خوشم میاد من و یاد دخترای موفرفری و بلند و برنز و لاغر خوشگل میندازه باراد هم که دیگه اسمش تایید شده فعلا و من عاشقشم به هر حال کلی با بابا و مامان گفتیم و خندیدیم و بابایی هم اون وسط هی از مبارک...
نویسنده :
رها
9:39