من و تو

گریه خوبه یا بد ! :؟؟؟؟؟؟؟؟؟

1392/6/18 13:55
نویسنده : رها
527 بازدید
اشتراک گذاری

امروز میخوام حرفای خوب خوب بزنم 
امروز میخوام بهت بگم که منتظرتم
میخوام بگم که دلم میخواد  زودی بیای و باهات بازی کنم 

نی نی کوچولوی من ، دلم واست قدر همه چی تنگ شده
دیشب برسام خیلی خوابش میومد و بی قراری میکرد  یکم گریه میکرد 
من و بهناز و رضا و افسانه و خلاصه همه ریختیم رو سر برسام و قربون صدقه اش رفتیم و هی سر و صدا راه انداختیم تا حواسش پرت شه و گریه نکنه
همون موقع بود که بابا سیام گفت : بابا بذارین یکم بچه گریه کنه تا صداش باز شه آخ   بهناز چپ چپ نگاش کردنیشخند  و هیچی دیگه ... برسام و بالاخره آروم کردیم و همه رفتن سر خونه و زندگیشون 

بعـــــــد
شب شد منتظر 
من : سیام یعنی تو دوس داری نی نی ما گریه کنه ؟
سیام : تعجب نه چرا ... مگه دیونه ام 
من : پس چرا گفتی بچه گریه کنه صداش باز شه ناراحت  من میمیرم اگه نی نی م بخواد اونجوری کلافه شه گریه کنه و من محلش نذارم 
من نمیخوام نی نیم وقتی کلافه است و به ما نیاز داره تنهاش بذاریم
سیام : سبز آخه رهااااااا بچه گریه میکنه  ، نمیشه که تا میخواد صداش در بیاد ما بپریم ساکتش کنیم 
یکم باید گریه کنه ، بعد آرومش کنیم

خنثی من اصلا نی نی نمیخوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام  کلافه  فک کنم نی نی مون بمونه دستمون با این نوع تربیت کردنمون 

وای وای
بعضی وقتا خیلی بچه میشم ، بعضی وقتا لج میکنم و مثل بچه ها رفتار میکنم ، فک کنم بابا سیامه که آروم باهام برخورد میکنه واگرنه فرداش که فک میکنم میبینم خب بعضی وقتا درسته که زیاد سخت میگیره ولی راس میگه

ولی زیادم راس نمیگه
اصلا نمیدونم راس میگه یا زیاد راس نمیگه یا کم راس میگه یا من راس میگم هیپنوتیزم  
ولی فک میکنم نگه داریت سخته ، خیلی سخته
اونقدر که دوس دارم بیای میترسم از نگهداری و تربیتت
آهااان
تازه یکمم که زیاد فک میکنم به خودم میگم مامان و بابام چی کشیدن از دست من ، من خیلی اذیتشون کردم
خدا به داد من برسه
ایشا... که تو مثل من نباشی عزیزم نیشخند 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان تینا و رایان
18 شهریور 92 15:19
عزیزم این بار با شما موافقم...بچه گریه میکنه بغلش کن اروم شه...این که میگن بغلی میشه همش حرفه ..به مادر و توجهش نیاز داره...من هیچوقت نزاشتم بچه هام گریه کنن...بغلش کن و باهاش حرف بزن..شنیدن صدای مادر بهش ارامش میده...واسش لالایی بخون..ایشالا به زودی بغلش کنی


واااااااااااای وااااااای
دلم خواست
دلم یه بچه سالم و ناز خواست
ایشا...
مرسی از راهنماییات دوست خوبم
خیلی ماهی
سولماز
18 شهریور 92 16:54
وای رها جونم مگه میشه صدای گریه یه نی نی رو شنید و بیخیال بود
قربونش برم که هنوز نیومده همه فکرو ذهن آدمو مشغول میکنه



آره میبینی سولماز جونم
ثانیه به ثانیه فکر و مشغول خودش میکنه
ایشا... نی نیت بیااااد بعد حالا بیشتر ازین حرفا به من میزنی
اسماءღمامانه فسقلღ
18 شهریور 92 17:13
ای جونم ایشالله زودی نیی نی بیادپیش مامان رها
دقیقا مثل منی منم از تربیت بچه خیلی میترسم
بزرگ کردن سخت نیس تربیت سخته
ولی من مطمئنم تو بهترینی عزیزه دلم


وااااای تو عاالییی سما جونم
همیشه شادم میکنی
اسماءღمامانه فسقلღ
18 شهریور 92 18:18
وقتی کسی به زندگیتان وارد میشود
خدا او را به دلیلی میفرستد
یا برای درس گرفتن از او
و یا برای ماندن با او برای همیشه . . .



خیلی ماااااااااااااهی
سحر
18 شهریور 92 18:55
ممنون که آمدی و خواندی. چقدر خوبه که اینقدر ساده می نویسی.اونچه که خوندم کاملا شبیه خودم بود. نگرانی هات و دیالوگ هایی که میون شما و همسرت رد و بدل میشه. حتی شیوه بیان کلمات و جبهه گیری هات. امیدوارم کوچولوت صحیح و سالم به دنیا بیاد. فقط یکم کنجکاویم عوود کرد. می تونم بدونم هفته چند بارداری هستی؟


واااای واااای سحر جونم من هنوز نی نی ندارم
حالا مونده تا نی نی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و تو می باشد