گریه خوبه یا بد ! :؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امروز میخوام حرفای خوب خوب بزنم
امروز میخوام بهت بگم که منتظرتم
میخوام بگم که دلم میخواد زودی بیای و باهات بازی کنم
نی نی کوچولوی من ، دلم واست قدر همه چی تنگ شده
دیشب برسام خیلی خوابش میومد و بی قراری میکرد یکم گریه میکرد
من و بهناز و رضا و افسانه و خلاصه همه ریختیم رو سر برسام و قربون صدقه اش رفتیم و هی سر و صدا راه انداختیم تا حواسش پرت شه و گریه نکنه
همون موقع بود که بابا سیام گفت : بابا بذارین یکم بچه گریه کنه تا صداش باز شه بهناز چپ چپ نگاش کرد و هیچی دیگه ... برسام و بالاخره آروم کردیم و همه رفتن سر خونه و زندگیشون
بعـــــــد
شب شد
من : سیام یعنی تو دوس داری نی نی ما گریه کنه ؟
سیام : نه چرا ... مگه دیونه ام
من : پس چرا گفتی بچه گریه کنه صداش باز شه من میمیرم اگه نی نی م بخواد اونجوری کلافه شه گریه کنه و من محلش نذارم
من نمیخوام نی نیم وقتی کلافه است و به ما نیاز داره تنهاش بذاریم
سیام : آخه رهااااااا بچه گریه میکنه ، نمیشه که تا میخواد صداش در بیاد ما بپریم ساکتش کنیم
یکم باید گریه کنه ، بعد آرومش کنیم
من اصلا نی نی نمیخوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام فک کنم نی نی مون بمونه دستمون با این نوع تربیت کردنمون
وای وای
بعضی وقتا خیلی بچه میشم ، بعضی وقتا لج میکنم و مثل بچه ها رفتار میکنم ، فک کنم بابا سیامه که آروم باهام برخورد میکنه واگرنه فرداش که فک میکنم میبینم خب بعضی وقتا درسته که زیاد سخت میگیره ولی راس میگه
ولی زیادم راس نمیگه
اصلا نمیدونم راس میگه یا زیاد راس نمیگه یا کم راس میگه یا من راس میگم
ولی فک میکنم نگه داریت سخته ، خیلی سخته
اونقدر که دوس دارم بیای میترسم از نگهداری و تربیتت
آهااان
تازه یکمم که زیاد فک میکنم به خودم میگم مامان و بابام چی کشیدن از دست من ، من خیلی اذیتشون کردم
خدا به داد من برسه
ایشا... که تو مثل من نباشی عزیزم