بازم نی نی نشد
نشد که نشد
نمیدونم بخندم یا ناراحت باشم - فک کنم از فرط ناراحتی باید بخندم احتمالا
امروز دیگه نتونستم طاقت بیارم و رفتم آزمایش دادم ولی منفی بود
قبل از آزمایش
سیامک انقد خوشحال بود که وقتی گفتم خبری نیست کلی خورد تو ذوقش
اه ... هی میگم نگم بهش _ هی نمیشه
از دست من
خودمم نمیدونم از دست خودم چی کار کنم
آخه رهاااااااا
آدم یه ذره راز نگه دار میشه
یه ذره کم حرف میزنه
بیام بزنم لهت کنم حالت سر جاش بیادددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
ناراحتیه سیامک بیشتر ناراحتم میکنه تا نبود بچه
موندم اگه نیست پس چرا هنوز .... نشدم
______
بعدا نوشت :
وقتی خودم فک میکنم میبینم زیاد ناراحت هم نیستم چون با این تصمیمایی که در مورد خونه گرفتیم فعلا اصلا وقته بچه دار شدن نیست
اصولا این جور موقع ها من از لحاظ روحی زیاد احوالات مناسبی نخواهم داشت و واسه بچه هم خیلی بده
درسته که سیامک میگه بودن بچه خوبه و دوس داره که باشه
ولی خدا خودش میدونه که فعلا زمان مناسبی واسه اومدن این فرشته کوچولو نیست
منم که خودم و سپردم به خدا و اون صلاح دونه کاره ماست
پس شکرت به همه داده ها و نداده هات خدا جونم
مثل همیشه کوچیکتم و شکر گذارت
تو فقط هوامون و داشته باش دیگه من هیچ غمی ندارم و نمیتونم داشته باشم
عاشقتم خدا جونم