من و پدر شوهری
من شاید خودخواهم
این خصوصیت بارز منه که به هیج وجه من الممکن دوس ندارم کسی تو کاری باهام شریک شه
مثلا دوس دارم اگه یه سگ داشته باشم انقد وحشی باشه که به جز من به کسی رو نده
یا وقتی خودم یه چیزی و دوس ندارم فک میکنم کسی اون و دوس نداره
هیچ وقت نمیتونم واسه شخصی که مثلا از لباس گلگلی خوشش میاد لباس گلگلی بخرم ، چون به نظر خودم اون لباس زشت میاد
و واسه همین وقتی موضوع اسباب کشی وسط میاد و قراره که من با بقیه افراد خونه کار کنم فکرش هم ناراحتم میکنه
واسه همین مجبورم از شیوه اینکه پری اومده و نمیتونم کار کنم استفاده کنم و کارایی که تنهایی میشه انجام داد و انجام بدم
_________________________
چند روز قبلش - خونه پدر شوهری ، همه ...وسایلارو جمع میکردن و من بعد از کارم ساعت 8 رسیدم اونجا و دو تا جعبه برداشتم و با همونا خودم و مشغول کردم و طفلی مریم ( خواهر شوهر ) مژده ( زن برادر شوهر ) مادر شوهر و خاله همسری از صبح اونجا خودشون و کشتن که وسایلای خونه رو جمع کنن و آخر شب وقتی همه کارا تموم شد ، پیش همه این اهالی خسته پدر شوهرم میگه
رهــا ، دستت درد نکنه ، خیلی خسته شدی ، همه کارامون همیشه میافته سر تو
من
مادر شوهر
مریم
مژده
بابک
خاله
_____________________
حالا بقیه اون مطلب اولی
وقته اساس کشی شد و من طبق معمول خسته از سر کارم رفتم خونه جدید مادر شوهری و پری و بهونه کردم و یه ظرف گلدون دکوری پایه بلند و برداشتم و رفتم تو تراس و یه قلمو و یه اسپری به دست و دو ساعت خودم و با اون مشغول کردم و رنگش کردم و نوش کردم و ازون طرف هم همه همون اهالی خونه + شوهر من وسایلارو جابجا میکردن و کلی کار
و اما وقتی کار جمع و جور کردنه اون شب تموم شد آخر شب
پدر شوهر : به به ... به به ... کیف میکنم میبینم این گلدون و ... دستت درد نکنه رها
مریم نگاه کن چه قشنگ شده ،
بازم
من
مادر شوهر
مریم
مژده
بابک
خاله
سیامک
حالاااااااااااااا فرداش دوباره به من زنگ زده بابت اون یه گلدون ، کلی مورد تشویق و تشکر قرار گرفتم و هر کی هم میره خونشون و بهشون سر میزنه گلدون و نشون میده و میگه هنر دست عروسمه
______________________
پ ن : پدر شوهری من و خیلی دوس داره و خداییش کل خونواده شوهرم همه خوبن واگرنه با اینهمه محبتای افراطی بازم هیچ کدوم اونقدر ناراحت نمیشن یا حداقل شاید من اینجوری فکر میکنم
ولی کارای پدر شوهریم خیلی باحاله
حتی دوس داشتنش به جایی رسیده که وقتی دیر میرم خونشون دعوام میکنه و من اولش ناراحت میشم بعد میبینم منظوری نداشته و همه اش از خواستنه
ولی خدا آخر و عاقبت من و بخیر بگذرونه
بعضی وقتا که مریم و زن داداشه تو خونن دلم میخواد زیاد دورو بر پدرشوهری نچرخم که یه وقت به من محبت نکنه که بقیه ناراحت شن و همیشه این موقع ها در حال فرارم
:) ولی کلا خدا همه بزرگای بالاسر مهربونمون و سلامت نگه داره و عمر خوب بهشون بده