من و تو

هنر آشپزی من

1392/10/14 15:45
نویسنده : رها
993 بازدید
اشتراک گذاری

و اما اتفاقات روزای تعطیلمون

پنج شنبه تولد مادر شوهری بود و من با اعتماد به نفس کامل از همه خواستم که کیک نخرن که خودم کیک و درس کنم نیشخند
بعد از کارم ساعت 7 رسیدم خونه و بدو بدو وسایل کیک و گذاشتم رو کابینت و بسمه ا... - شروع کردم

مریم ( خواهر شوهری ) اومد و گفت رها _ کاش خودت و اذیت نمیکردی و از بیرون میگرفتیم

منم تو دلم گفتم : کاش __ واقعا از بیرون میگرفتیم و من یه غل... ی کردم و گفتم ...آخه شما چرا قبول کردین ابله

اما به مریم گفتم : نه بابا ... درس میکنم ، نگران نباش از خود راضی که مریمی گفت : باشه پس دو تا درس کن
چون انگار مهمون هم داریم
من و میگی کلافه واااااای -- استرس همه وجودم و گرفت

ولی دیگه حرفش و زده بودم و کاریش هم نمیشد کرد

بدو بدو مشغول درست کردن کیک اولی شدم که سیامک زنگ زد تا یه ربع حاظر شو میام دنبالت بریم خونه جدیده
منم هیپنوتیزم وااااای - استرسم چندین برابر شد و بدو بدو هام بیشتر

کیک دومی و موادشو درس کردم که زنگ خونه زده شد و سیامک با عجله گفت بدو بیا که کار دارم
منم مواد و دادم دست مریم که بریز تو قالب و بذار تو فر تا من بیام

خدمت شما دوستای گلم بگم که چشمتون روز بد نبینه
همین که برگشتم یه سر رفتم به کیکا بزنم که دیدم یکیش باد نکرده
و مریم میگه رها این چرا اینجوری شد
ناراحت منم که نمیدونم - میگم نمیدونم مریم
بعد یهو یادم افتاد که ای وااااااااااااااای من
بکینگ پودر نزدم ابله
این و گفتم که مریم گفت : رها ، فک کنم تخم مرغ هم نزدی
که من گفتم : وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایهیپنوتیزم

هیچی دیگه
با کلی شرمنده گی به سیام گفتم کیک بخره و اونم گفت که نمیخواد - من دیگه خسته ام نمیتونم برم و مااام منتظر شدیم کیکا از فر در بیاد و ببینیم که چی کار میکنیم

حالا بماند این وسط مریمی بهم گفت : رها کاش کیک میخریدیم و من  و خجالت زده کرد خجالت


به هرحال :  مهمونا اومدن و منم همون دو تا کیک و با خامه و شکلات تزیین کردم و بردم جلوی مهمونا و مادر شوهری که یکیش و شمع زدیم و برید و شمعشو فوت کرد و اون یکیشم یواشکی تو اشپزخونه نصف کردم و گذاشتم تو بشقاب مهمونا

آخ بعد از خوردنه کیک
همه گفتن رها یکیش خیلی خوشمزه شده ، این و توش چی ریختی ؟
من و میگی تعجب هی میپرسم واقعا ؟
اوناام میگن : واااااا خب آره دیگه ... چی ریختی توش
یه جوری شده

عینک حسسی که من اون موقع داشتم واقعا بدونه شرحه
فک کردم یه مدال طلا بهم دادن
خیلی باحال بود

و واقعا هم کیک خوشمزه شده بود، و خودمم نمیدونم چرا
اما خیلی خیلی خوشمزه شده بود و مریمی هم هی میومد و میرفت میگفت رها عالی شده
ایندفع بازم ازین درس کن و روش ژله بزن بخوریم
منم تو دلم گفتم حتمــــــــــــا زبان زبان اما خداییش دلمم سوخت واسش ، آخه هی میخواست از دلم در بیاره که ناراحتم کرده بود و منم زودی یادم رفت و بوسیدمش و گفتم باشه واست درس میکنم



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مائده
14 دی 92 15:45
تولد مادر شوهری مبااااااااااااارک ایشاللله همیشه سایش بالاسرتون باشه
رها
پاسخ
مرسی عزیزم
sodabeh
14 دی 92 15:57
تولد مادرشوهرت مبارك عزيزم خداروشكر كه كيك خوب شده بود وگرنه ابرو ميرفت
رها
پاسخ
آره خدارو شکراااا
مامان تینا و رایان
14 دی 92 20:56
به به رها خانوم هنرمند میشوند..کیک 1 تخم مرغی شنیده بودم ولی بدون تخم مرغی دیگه نه حالا یه عکس از کیک میزاشتی فیض ببریم خوب نگو که عکس نگرفتی
رها
پاسخ
نه نگرفتم شادی جون ، انقد ناراحت بودم واسه کیک که به کل فراموش کردم دفه دیگه که باز یادم رفت حتما عکس میگیرم
مامان تینا و رایان
14 دی 92 20:56
راستی تولدشون مبارک
رها
پاسخ
قربونت بشم من شادی مهربونم
مامان نگار
15 دی 92 8:19
هورا به رها .آفرین ولی قبول کن خدا آبروت رو خریده چون کیک بدون تخم مرغ و بکینگ پودر خوب بشه اما بازم شاد شدیم از شاد شدنت
رها
پاسخ
آره ، مریم جون ، خدا کلا هوام و خیلی داره ، خیلی شانس آوردم که خوشمزه شده بود
مامان فرنيا
15 دی 92 8:21
ميگما اين خواهر شوهري كيك پختن بلده اخه ميگم شايد ان كيكي كه دادي دستش بريزه تو قالب را يكمي ويرايش كرده باشه بعد گذاشته توي قالب و همان شده كيك خوشمزه
رها
پاسخ
به این فک نکرده بودم اما نه بابا ... ازین کارا بلد نیست خداروشکر
مامان فرنيا
15 دی 92 8:21
عزيزم تولد مادر شوهر هم مبارك باشه
رها
پاسخ
ممنون عزیزم
تا ابددونفره
15 دی 92 11:31
سلام عزیزمخوبیوااااای خیلی بامزن کاراتحالا واقعا چی ریخته بودی توش به ما هم بگو یاد بگیریم خوب
رها
پاسخ
تخم مرغ و بکینگ پودر نریزی میشه یه کیک خوب حالا دستور آشپزیش و مینویسم بعدا میگم بهت
مامان سهند و سپهر
15 دی 92 12:26
وایییی رها تو خیلی فیلمی همه کارهات با نمکن تولد مادرشوهری هم مبارک کیک بدون تخم مرغ و بیکینگ پودر هم خیلی بامزه بود فکر نکنم خیلی ها تاحالا خورده باشن ولی حالا که میگی خوب شده حتما دستور اختراعیت و بزار
رها
پاسخ
باشه - اما جدا خوب بود یه بار به امتحانش میارزه من که خودم خوشم اومد _ والاااااا
مامان آیسو وآیسا
15 دی 92 17:13
دستت درد نکنه قدر هچین عروسی رو باید دونست خیلی تولد مادرشوهری هم مبارک باشه
رها
پاسخ
هندووونه ... هندوووونه
عاطفه مامان الای
20 دی 92 14:35
رها جانم عزیزم خیلی مهربونی ودلت هم صاف وپاکه تو میخواستی خوبی کنی وکردی ولی همیشه اول ببین وقت یه چیزی رو داری یا نه ! بعد قدل بده وتو آرامش این کار رو بکن یعنی کیک درست کن...چون کیک درست کردن تو ارامش خیلی هم لذت داره خدا رو شکر که به خیر گذاشت...دست آقا سیام هم درد نکنه که مواظب مامانت هست همسر من خیلی هوای مامانمو داشت و همه جا میبردش همه مسافرتها مامان منو برد فقط ماه عسل نشد که بیاد اونم گفتیم مامان بیا گفت یعنی چی مردم چی میگن همسرم تعارف هم نکرد از ته دلش گفت که ماه عسل هم با مامان بریم ماکه دوران نامزدی کار رو گذاشتیم سر جاش مامانت هم میاد تو هتل یه خونه دو طبقه اجاره میکنیم خدا حفظشون کنه عزیزانت رو برای رهای دوست داشتنی
رها
پاسخ
فدای عاطفه مهربونم بشم من که انقد صمیمی حرف میزنی خدا مامانت و بیامرزه و روحش و شاد کنه راس میگی باید برنامه ریزی شده قوله یه کاری و بدم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و تو می باشد