من و تو

غریب آشنا

دلم خیلی گرفته - انگار که تهه تهه تهه دلم یه سنگ گیر کرده و نمیتونم هضمش کنم این چند روز خیلی چیزا دیدم که واقعا برام سخت بود   آشناهایی که از هر غریبه ای بدتر بودن زنایی که با وجود داشتن شوهر و بچه باز شیطنت میکردن و به دوستامون .... خیلی بده خیلی بد حتی گفتنش هم برام سخته خدایا خودت هممون و به راه راست هدایت کن خودت مواظب ادمایی که حقشون نیست که ناراحتی ببینن باش من حتی نمیدونم چی بگم ...
28 تير 1394

بدون عنوان

امروز توافق هسته ای انجام شد همه دارن شادی میکنن - الکی یا راستکی شو نمیدونم اما کلا برای من فک کنم هیچ فرقی نمیکنه وقتی اینهمه دلم پره پر از چی ؟ پر از خالیه خالی    و امروز بس دلم تنگ است بی خیالی سپر هر درد است باز هم میخندم انقدر میخندم که غم  از رو برود
23 تير 1394

خرابکاری 3 : تصادف

سلام به فسقلیه نیومده خودم بازم من اومدم با کلی خربکاری   چند روز پیش با سیام که رانندگی تمرین میکردم به خاطر داد و بیدادا و عجول بودنای بابات کلی عصبی شدم و تهدیدش کردم که اصلا نیازی به کمک ندارم و خودم تنهایی ماشین و میرونم که بهم گفت : برو ولی اگه تصادف کردی حق نداری به من زنگ بزنی و من نمیام منم گفتم عمرا بهت زنگ بزنم  و گذشت و گذشت تا اینکه شنبه که میخواستم برم بیرون سوییچ و برداشتم و رفتم سمت خیابونای شلوغ مسیر عباسی اونجا یه کوچه هست تو کبریت سازی که خیلی باریکه و کلی هم ماشین پارک میکنه داشتم همینجوری اروم آروم میرفتم که یهو یه ماشین از روبرو گرفت سمت من منم اومدم نخورم به اون از راست زدم به ...
22 تير 1394

روزهای ما

امروز 7 تیرماه سال 94 هر ماه کارم شده تا دهمین روز تاخیری پریودم چک کنم ببینم خبری هست یا نه الان 4 روز به ده روز میمونه انگار که تایم پری شده 41 روز دقیق و دقیق اعصاب خورد کن در حد لالیگا ولی مهم نیست - این دفعه قضیه فرق میکنه - باید صبر کنم تا پری تموم شه و برم سونو ---------------------- راستی دیشب خواب دیدم بابایی یه چک میلیاردی داره و با اون چک داره هی وسیله میخره منم تو خواب نگرانم که نکنه پول نشه و خریداش بمونه دستش ولی اون خیلی مطمئا هس ایشا... که همه کاراش خوب پیش بره و ما نتیجه کارشو خوب و عالی ببینیم
7 تير 1394

سورپرایز

چند روز پیش دوستم که تو تلاش خودرو کار میکنه بهم زنگ زد و گفت بیا اینجا سند ماشینت و امضا کن منم فک کردم شوخی میکنه که گفت خیلی هم جدی میگم بدو بدو  لباس فرمم و عوض کردم و رفتم گلشهر دیدم سیام و فائزه نشستن و منتظر منن    سیامک برام mvm110  خریده و قراره تا کمتر از 10 روز بهم تحویل بدن کلی ذوق مرگ شدم بابت ماشینم از اون روز کلی وسیله براش خریدم - واسه کنار صندلیش کیف گرفتم به دوستمون سفارش یه ضبط و دادم که بترکونه و ... و ... قرار شده یه استیکر کیتی هم بگیرم بچسبونم رو کاپوت ماشین - فرمون و صندلی و هم صورتی کنم که سیام سوار ماشینم نشه یکی دو  هفته باید تمرین کنم تا رانندگی دستم بیاد...
1 تير 1394

درگیر

چه قدر تغییر کردیم نسبت به روزای اول زندگیمون الان که دارم نگاه میکنم و نوشته هام و میخونم میبینم چه قدر واقعا طندگی آدم و تغییر میده اولا حساس تر بودم و تشنه یه ثانیه عشق برای هر لحظه شادم یه هفته خوشحالی میکردم و برای هر لحظه ناراحتم یه هفته غصه داشتم ولی الان بزرگتر شدیم یادمه وقتی 15 سالم بود دوست داشتم زودتر 18 ساله شم فک میکردم همه دخترایی که 18 سالشونه یعنی خیلی بزرگ شدن و دخترای 30 ساله و هم خیلی خیلی بزرگتر میدیدم جوری که فک میکردم مثله مامانم هستن یعنی خیلی بزرگ 18 ساله شدم - 20 ساله شدم - و از 23 سالگی احساس کردم که واقعا بزرگ شدم الانم که 30 سالم شده میبینم که چه قدر زود دیر میشود 30 سالگی یعنی وارد ...
25 خرداد 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و تو می باشد